کلمنتاین بالاخره موفق میشود آلوین جونیور (اِیجِی) را پیدا کند و به زندگی دو نفریشان، مطابق چیزی که در فلشبکهای فصل سوم هم دیده بودیم ادامه دهد. با این تفاوت که حالا اِیجِی بزرگتر شده است و به لطف آموزشهای کلمنتاین، میتواند به خوبی از خودش دفاع کند. مسیری که داستان فصل آخر در قسمت اولش طی میکند، به شدت من را به یاد قسمت دوم از فصل اول بازی میاندازد، اما اینجا حتی غافلگیرکنندهتر از آن هم ظاهر میشود. اگر نگاهی به زندگی کلمنتاین در طول فصلهای گذشته بیندازیم، همیشه آرامش قبل از طوفان، جزئی جدایی ناپذیر از زندگی او بوده است، اما در کل این مجموعه دو جا بوده است که شاید ما را واقعا به این باور رسانده که حداقل دیگر کلمنتاین به یک امنیت و آرامش نسبی رسیده است. یکی در قسمت دوم از فصل اول و دیگری در همین قسمتی از بازی که به بررسی آن میپردازیم و باید بگویم که قسمت اول فصل آخر در این زمینه به مراتب قدرتمندانهتر عمل میکند. اگر در فصل اول بازی، کاراکترهای دیگری در گروه کلمنتاین و لی بودند که همچنان کورسویی از شک و تردید به میزبانانِ بهظاهر مهربانشان را در دلشان زنده نگه میداشتند و اگر ساکنان خانه با برخی رفتارهای عجیب خود حس مرموزی در ما ایجاد میکردند، در این قسمت وقتی کلمنتاین وارد مدرسه میشود، نه کسی هست که شما را نسبت به محل زندگی جدیدتان مشکوک کند و نه رفتار مرموز و نگرانکنندهای مشاهده میکنید. در واقع، هنر تلتیل در این قسمت این است که شما را تنها میگذارد تا فقط خودتان به این سوال پاسخ دهید که آیا بازهم چیزی از داخل این خانواده شما را تهدید میکند یا برای اولین بار بالاخره تنها دشمنان شما افراد بیرون از گروه شما هستند؟